با هم دیگه قدم زنون
تویه شب فارق از تموم فکرهای داغون
زیر کلی قطرات بارون
توی خلوت ترین خیابون
یه دست من تو دست اون
به هم دیگه است تکیه هامون
قدم زنون زیر بارون
برمیگردیم به خونمون
دوتایی میشینیم تو ایوون
دوتا چای داغ تو دستامون
توی قطرات بارون
نگاه میکنیم به دور دستامون
شونه به شونه با خاطرات شیرینمون
میگذریم از گذشتمون
میریم واسه ی آیندمون
نمی دونم چی کار کنم !!!!
سلام
دوست من.نوشتی که نمیدونم چه کار کنم
...باید زندگی کرد....باید نور خداوند در دلهای ما روشن بماند.کار ما این است.نور نباید خاموش شود.همین
بالاخره ....
گر چه گذشته هیچ وقت سایه اشو از آینده بر نمی داره اما
می شه رفت....
قدم هات استوار!
آخی!
رمانتیکم گرفت!
چقدر نون... خوبه واقعا بارون نمییومد وگرنه همه این نونا خیس میشدنا
ساده و روان ... رمانتیک و آرام ولی ... ولی دور از واقعیت ...
راستش از شعر ِ قافیه دار خوشم نمیاد ... از شعرهایی هم که اینقدر آرام و ساده و روان هستند هم خوشم نمیاد ... تووی این دنیای شلوغ که همه چیز در هم و بر هم شده و هیچ چیز در سر ِ جای خودش نیست ، نمی توان چنین اشعاری را قبول کرد . یعنی من نمی تونم ! زندگیه من شلوغ تر از این حرفاس که بتونم با اینجور شعرهای معمولی و عاشقانه کنار بیام !
امیدوارم زندگیه تو مثل ِمن نباشه ... امیدوارم زندگیه تو مثل همین شعر ، ساده و روان و بی دغدغه باشه ...
بارون بارون زمینا تر میشه....
حالا کی هست این رفیق ضد آبت؟
به به
چه زندگی گل و بلبل
هر کی ندونه خیال می کنه پدرانت هنوز میوه ی ممنوع رو از درخت نچیدن
و تو هنوز ان بالا تو بهشت زندگی میکنی
این پایین رو نیگاه کنی ...
عالی بود به تو تبریک میگم دلت راه به هر ناکس نده
بارون دل
وقتی که بارون می گیره
چشات می افته یادم
غروبای اون دریا رو
چه جوری از دست دادم
بهار عمر گذشت و رفت
لب بومه آفتابم
ولی هنوزم یاد تو
کگه می ره از یادم ؟
به جز تو و خاطر تو
چی میکنه دلشادم ؟
خاطره ها ... خاطره ها
مگه می ره از یادم ؟
وقتی که نیستی تو دیگه
چه فایده که آزادم
مث برگای پاییزی
اسیر دست بادم
با تو پرید و پر کشید
آرزوی پروازم
بی تو شکسته بال و زار
تو دست های صیادم
عمریه که غریب و تک
تو این خراب آبادم
به هیچ جا و هیچ کسی ام
نمی رسه فریادم
رسول نجفیان
موفق باشید
سلام
شعرت جالب بود
سلاااااام..بابا شعر...میریم واسه ی آیندمون..با این یه دونه خیییییلی موافقم..خدافظی
سلام
شعرت خیلی خوشکل بود خوشم اومد
موفق باشی
سلام. خوبی؟ هان یعنی چی؟ مطلب نوشتم به این واضحی. اونوقت میای فقط می نویسی هان !!!! الان هم آپ کردم. دیگه نگی هان.
دل گرفته ات را خدا آفتابی می کند ...
ٍٍٍسلام عزیزم
مطلب جالبی بود
درضمن من آپ کردم بعد از یک ماه
ببخشید اگه کمتر میتونم بهتون سر بزنم
منتظرتم
بای
این که آپ نشده
قبلا نظر داده بودم
خوشکل بود دیگه شیطون
خوب می نویسی ...
سلام امیر حسین جان
از اینکه دیر سر زدم شرمنده میدونی که نبودم.
شعر زیبایی بود.
پیروز باشید.
بدروووووووووووووووووووووووووووود.
امیر حسین نازنین
سلام
از حضورت تو وبلاگم ممنونم.
از حسن نظرت هم سپاسگذار.لطف داری...
اره دوست خوب،
متنی رو که نوشته بودم مال خودم بود...
اخه از روزی که عاشق شدم ،شاعر هم شدم...(چشمک)
در ضمن از مرامت خیلی خوشم اومد...
اخرشی!!!!!!!!!
از اینکه میگی از عکسا خوشت اومدو برداشتی...
اشکالی نداره دوست خوب.امیدوارم به دردت بخوره...
فقط میبخشی که من دیر اومدم.
امتحانای حذفی ترم دانشگاست،بد جوری وقتمو پر کرده...
بعد امتحانا بیشتر از اینا مهمون وبلاگت میشم....
باز هم بهم سر بزنید .خوشحال میشم...
سلام
شعرت قشنگ بود.
امدوارم موفق باشی
یه بار دیگه آپ نکنی الکی آف بذاری می کشمت
می دونی که شوخی سرم نمیشه
سلام
وبلاگ خوبی داری
من اتفاقی اینجا رو پیدا کردم
موفق باشی
سلام
میشه دوستانه یه چیزی بگم؟؟؟؟
می گم!!!:
من بر خلاف همه از شعرتون خوشم نیومد!!!
همید وارم خیلی بهتر از این حرفها آپ کنید!!!!
مرسی از این همه لطفت!!!
پست قبلیتو دوست داشتم
ساده جذاب صمیمی!!!!!!!
سلام.
از کی شاعر هم شدی؟؟؟
یه کم تمرین کن و به اون چایی خور هم یاد بده...
(چشمک)
shere zibaii bOod , rasty shery ke balaye weblog neveshty khoOndam , be soragham agar miaiid narmo aheste biaiid , mabada ke tarak bardarad chinie nazoke tanhaiie man...
vali vase man narmo ahestash ziad mohem nist
be soragham bia
خب کلی تشکر و اینا شما صاحب بلند ترین و پر مفهوم ترین کامنت من شدین!و چه شعر قشنگی ٬ خیلی جسارت میخواد اینجور شعر نوشتن که من شرمنده ندارم!من خیلی وقتا گیج میشم که چی شد چرا اینجوری شد خدا؟!!حاج اصغرو نمیشناسم!هوم؟!خدا٬لطفش از سرمون کم نشه!
ببین اگه یه بار دیگه بیخودی آف بذاری که وبلاگم آپ شد و من بیام ببینم هنوز آپ نشده میشه ۱۵ بار!
می دم بروبچ هکت کننا....
سلام از نظرات همه ممنونم شدیدا
معتاد وب من شدنم کاریه ها...!!!الان که فکرشو می کنم با این حساب تو به کثیف شدن کل لباسای اون روز من می ارزیده انگار...پیر؟هنوز کلی فرصت داری برای رفتن سر یه درخت شاتوت!
یه دفعه مثل یه شمع داشتی خاموش می شدی
اگه پروانه نبود تو فراموش می شدی
آره پروانه شدم که پر هام سوخته شه
تا آتیش دل تو به دلم دوخته شه
که بسوزه پروبالم
که راحت بشه خیالم
من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غصه ی توست
بازم معرفت تو
سه کبوتر بودند... فارغ از آتش و باد و باران... در پی همدل و یاور بودند... بادها باریدند... آتش شعله گرفت... یک کبوتر هیزم... یک کبوتر خاک یا خاکستر... دیگری ... هستم... انسانم... ولی پرواز می کنم... منتظرم...
برات کمپوت نمی آورئم اما دمپایی و لواشک می آودم که بقیه واسم آوردن!!
من خیلی دلم میخواد این فیلم آفتاب سوخته رو ببینم!!!من .. قالبام؟خوشم نمیاد ازشون:پی حالا این آخریه یکم درکش آسونتره!!!اوج بگیر...منم نمی دونم از کجا؟
می دونی هیچ کس مثل تو با حال کامنت نمی زاره
خیلی باحالن کامنتات!!