به من میگه دنیا داره باهات بازی میکنه
آخه مگه دنیا هم سن و ساله منه که با من بازی میکنه ؟
بره با یکی هم سن خودش بازی کنه من خیلی بچه ام.
اینها رو بهش گفتم .
گفت:(اینقدر باهات بازی میکنه تا بزرگت کنه اینقدر بزرگ که دیگه بتونی معنی بازی هاش رو بفهمی و تو هم هم بازیش بشی! )
جالب اینجاست که من از اون بزرگترم ولی اون بیشتر از من میدونه !
حتما اون هم بازیه خوبی برای دنیا بوده!!!!
خیلی مهربون بود
هر وقت یک بچه ای رومیدید که داره گریه میکنه میرفت پیشش بغلش میکرد
خیلی آروم نوازشش میکرد و میگفت :گریه میکنی ؟گریه کار بچه هاست.
تو دیگه بزرگ شدی .
یک روز دیدمش یک گوشه نشسته پاهاش رو تو بغلش گرفته و داره گریه میکنه !
اون هیچوقت دورغ نگفته بود!
من اون روز فهمیدم عشق مثل یک بچه پاک و مهربون تو وجود آدمها زندگی میکنه .