آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

صیاد

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم

ای طرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب نیارم

رفته است قرارم

 چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم

تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دوصد تیر پرانی

بر دل بنشانی

چون پرتو خورشید اگر روی بکشانی

وای از شب تارم

در بند و گرفتار بران سلسله مویم

از دیده ره کوی تو با عشق بشویم

با حال نزارم با حال نزارم

برخیز که داد از من بیچاره ستانی

بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی

تا آن لب شیرین به سخن بازگشایی

خوش جلوه نمایی

ای برده امان از دل عشاق کجایی

تاسجده گزارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند

جانم برهاند

ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند

جز گرد و غبارم  جز گرد و غبارم