آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

قل؟

که یکهو
یکی از بچه ها صداشون کرد
بدویین بیاین اینجا کمک
دیگه ندیدش تا ساعت ناهار
مجبور بود بره برای هماهنگی بچه ها که بتونن بدون مشکل کار رو انجام بدن
از یک طرف تمام حواسش رو باید جمع میکرد که کار خراب نشه و از طرف دیکه تمام حواسش به اون بود که کی میاد و ازش سالاد میخواد
جلو تر سالاد رو آماده کرده بود و جا سازی هم کرده بود
که یکهو دید داره میاد زود خودش رو آماده کرد
تا اومد جلو بازهم همون خنده نازنین همیشگی رو لبش بود
تار سید بهش ابروی چپش رو انداخت بالا و با یک خنده مرموز که سعی در مخفی کردنش داشت
سالاد من حاضر ؟
بلــــــــــــــــــــــــــــــــه تو جون بخواه
که یکی از بچه ها که پشتش بود زد زیر خنده و
خدا بده شانس خوبه خوبه جمعش کنین بابا این وسط
و سه تایی زدن زیر خنده
این آخرین باری بود که ازش سالاد خواست
میدونست این آخرین باری که میتونه ببیندش
خودش رو به در و دیوار میزد که ازش جواب بگیره ولی میدونست که دیگه اینجوری فایده نداره  
اون روز هم دیگه داشت تمام میشد
 تا ..... کار تمام شد و وقت خداحافی رسید
تغریبا همه رفته بودن
اون روز باید تادیر وقت همونجا میموند تا همه چی رو بده جمع کنن ولی اون میرفت آخه دیگه کارش تموم شده بود
وقتی اومد خداحافظی ....
 من چیکار کنم ؟ میخوای بری من رو تنها بذاری؟
ببین من که بهت گفتم . تو چرا قانع نمیشی ؟
آخه وقتی دلت یکجا گیر کنه بهت میگم قانع شدن یعنی چی
ببین من الان باید برم بعدا باهات حرف میزنم
آخه کی من دیگه با تو سر کار نیستم
ایمیلت رو دارم برات میل میذارم
قل ؟
باشه قل؟
بعد یک نگاه . پر از معنی با یدونه از اون لبخندهای نازش و..........
نظرات 1 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ب.ظ http://ssevenn.blogsky.com

سلام. باز که ما رو تو کف گذاشتی . بابا بگو قضیه چیه دیگه. حداقل برام آف بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد