آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

ادامه داستان

Saturday, September 10, 2005

love is no crime so u should make it
هی بگی نگی بهترم
خوب رسیدیم به اونجا که بنده خدا رو گذاشتن تو خماری و رفتن
گذشت تا چند روز بعد
سر ظهر برگشتن
طفلی بالا داشت نماز میخوند و گیج خواب هم بود اصلا هم حوصله مشتری نداشت ولی مجبور بود بیاد پایین
وقتی داشت از پله ها میومد پایین دید که بله خودشونن
ولی این دفعه یه فرشته ناز از سر تا پا آبی با جین یه جین آبی هم باهاشون بود
انگار که برق بهش وصل کرده باشن
سلام
سلام ببخشید مزاحم خوابتون شدیم
نه خواهش میکنم نماز میخوندم
خوب هستین شما
مرسی ممنون بفرمایید من در خدمتتون هستم
خاطرتون هست برای جشن تولد مزاحمتون شده بودیم
خواهش میکنم بله
خوب میخواستیم قرارداد ببندیم
چشم
وکلی باز سوال و تغییر دادن منو ها و افزودن انواع مختلف غذا و تزئینات در انواع مختلف و موزیک آنچنانی و نور پردازی وگل آرایی وخلاصه از جوون مرغ تا شیر آدم ایزاد
معلوم بود این فرشته ایی که دارن براش تولد میگیرن خیلی دختر خوبیه
تمام مدت دلش لک زده بود یه نگاه به این فرشته داستانمون بندازه ولی میترسید که یک وقت خدایی نکرده فکر بد بکنن و دیگه بعدش واویلا
این دفعه خیلی باهاشون راه میومد انگار که اصلا 180 درجه عوض شده بود
دل تو دلش نبود خلاصه قرارداد بسته شد و قرار بعدی شد بعد از بازدید محل برگزاری
وقتی رفتن یه یوهوی بلند از ته دل کشیدوبعد با حسرت با خودش گفت یعنی میشه
بعد هم یه پوز خند به خودش زد و تو دلش گفت
(شتر در خواب بیند پنبه دانه)
نظرات 1 + ارسال نظر
گلاره پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 ب.ظ http://sindarala

خیلی خوب بود موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد