آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

Everything Is Incredible
در کمال نا باوری برگشت
داشتم شاخ درمی آوردم
معذرت خواهی کرده بود و گفته بود که این چند روز خیلی بهش سخت گذشته
من هم خیلی سرد تا تونستم کوبیدمش
تمام دغ و دلی هام رو سرش خالی کردم ولی فقط معذرت خواهی کرد
وقتی ازم برای چندمین بار خواست ببخشمش فقط ازش پرسیدم حسام چی میشه؟
جواب داد
(هیچی اون دوست پسرمه و تو دوستم )
فهمیدم منظورش چیه
خوب به زبون قبول نکردم ولی باهاش چت کردم باز هم برام عکس فرستاد خیلی عکس هاش قشنگ بود عکسهایی بود که شب قبل تو کنسرت کامران و هومن انداخته بودحسام هم بود
وقتی عکس ها رو دیدم دلم رفت ولی دیگه اون حسام رو داشت
تمام مدت گیج بودم نمیفهمیدم اون اگه حسام رو داره من رو میخواد چی کار ولی نمیتونستم ازش بپرسم تا یه شب که دیگه شروع کردم به رفع ابهام و تمام سوال هام رو ازش پرسیدم
یه کمی احساساتی شد و یکهو ازم خواست این حرفهارو تموم کنم
که یکهو بهم گفت
(تو رو خدا بذار من زندگی جدیدم رو با حسام شروع کنم )
اینجا بود که فهمیدم ژانویه میاد ایران پیش خودم تا مراسم نامزدیش رو براش بگیرم
من هم که تا حالا داشتم باهاش تو این چند روز خیلی بد حرف میزدم فهمیدم باید موضعم رو عوض کنم
یکهو اینقدر تغییر کردم که فکر کرد دیوونه شدم ولی بهش نشون دادم که از این موضوع خیلی خوشحالم وقول گرفت ازم که تا آخر عمرم بارش یه دوست خوب بمونم
اون مثل ما نبود منظورش از دوست یه چیزه دیگه بود ولی من این رو نفهمیده بودم
البته تو یه مقطعی از زمان خودش هم دچار ابهام شده بود
بگذریم بی خیال
حالا دیکه من و اون با هم عین دوتادوست خوبیم یعنی همونی که اون میگفت
بهش گفتم تو مراسمت من خندم میگیرهآبرو ریزی میشه اون هم کفت که حسام من رو میشناسه و قضیه رو میدونه و اشکالی نداره
بعد گفت
(هممون با هم میخندیم کلی حال میده )
نظرات 5 + ارسال نظر
رسول چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.riyal.blogfa.com


به نام خداوند یکتا
با سلام خدمت شما دوست عزیز
وبلاگتونو دیدیم مطالب خوب و جالبی نوشتین: خوبه نشون میده که برای بهبود هر چه بهتر وبتون دارین زحمت میکشین
برای همین ما تبادل دو طرفه لینک به شما پیشنهاد میکنمیم"""به چه دلیل؟
1= بازدید روزانه سایت ما بیش از 40 نفره و اگه شما هم تو وبلاگ ما باشید صد در صد کسانی هستن که از طریق ما یه وبلاگتون سر میزنن(به بازدیدهامون حتما نگاه کنید )
2= افرادی از نقاط مختلف کشور شبانه روز برای تبلیغ این سایت فعالییت میکنند (کسانی هم هستن که حتی عضو سیستم میشن)
3 = هدف اصلی سایت ما کسترش کتاب و کتابخوانی درسراسر کشور و در کنار آن کسب در آمد
4 = در دسترس بودن دیگر وبلاگ نویسان و رفع مشکلات و یاری جستن ازیک دیگر
5 = معامله عادلانه دو طرفه هم ما و بیشتر شما دوست عزیز
دوست گرامی در صورت تمایل تبادل لینک لینک ما www.riyal.blogfa.com
را با عنوان ((( اولین وتنهاترین راه قانونی کسب در آمد در ایران دارای مجوز رسمی ))) تو وبلاگتون بزارین و در قسمت نظرها به ما اطلاع بدین تا ما یلافاصله شما رو در قسمت پیوندها (لینکتونو) بزاریم تو سایت
با آرزوی موفقییت برای شما به امید پیشرفت هر چه بیشتر کشور عزیزمان ایران
شاد. پیروز و سربلند باشید بازم بهتون سر میزنیم



باغ رویاها چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.baghroyaha.blogsky.com

سلام . خوبی؟ متنت رو خوندم . به نظر من این محبتی که تو داری میتونی به کسی دیگه هم ابراز کنی پس این نعمت خدادادی رو به کسی ارزه کن که لیاقتش رو داره . موفق باشید

من پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

داشتی خفه می شدی نه؟!

father جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:19 ق.ظ http://hitler.blogs.no

باید ولش میکردی چون این دوستی که بر مبنای عشق بوده و اصرارش نشوندهنده اینه که یه کاسه ای زیر نیم کاسه س....موفق باشید

سارا دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:55 ب.ظ http://nahaleman.persianblog.com

سلام.خوبی؟؟چه شیرین آمدی شوری به دل انداختی رفتی

نگاهی کردی و کار دلم را ساختی رفتی

سوار اسب ناز از ره رسیدی لیک در یکدم

سمند حسن را با دلبری ها تاختی رفتی

نشستی ساعتی چون شمع در جمع هوسبازان

ولیکن عاشق دیوانه را نشناختی رفتی

نسوزد گلبن حسنت که با دامن کشیدن ها

نمی دانی چه سوزی در دلم انداختی رفتی.....موفق باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد