تو پست قبلیم در مورد زایده ای از روح براتون گفتم
ولی صبرا برام نوشته بود گاهی روح سر زا میره
و ما نمیدونیم این لغات از کجا میان و یا حتی این نوزاد چه مینوشد و در کدام آغوش میخوابد
اون وقت تکلیف چیه ؟
به نظر من مقصر ما هستیم که هنگام تولد درست از روح مراقبت نمیکنیم و نمیتونیم اون رو حفظش کنیم که زنده بمونه تا فرزندش رو در آغوش بگیره و از شیره وجودش سیرش کنه
دی دی فمنیست نیستم؟
با با بی خیال خیلی حال کردم
سلام عالیه به ما هم سر بزن منتظرم بای
مرسی من نمیتونم رو بلاگ فا نظر بدم چرا ؟
وا؟!
والا!
کلمه های سنگین را کنار بزن.
یا بال و پری به آن ها بده. بگذار با رویایت پرواز کنند.
چرا نمی بینمشان؟!
کجاش سنگینه ؟
یعنی اینقدر . . . . .؟
سلام ... بیخیال بابا یه چیزی بنویس ما هم بفهمیم :دی
خوبی؟ ببخشید اگه میبینی بهت سر نزدم فقط وبلاگ تو نبووده به هیچ کس سر نزدم....خلاصه ببخش
این رو یکی باید به خودت بگه
لاف ز برتری کم زن..
سنگ برابرت هستیم..
تیر بر ما چه می باری؟
نیمه ی دیگرت هستیم!
من به وبلاگت سر زدم
باید اعتراف کنم که مو به تنم سیخ شد
من رسما از شما معذرت میخوام واقعا اون حرفهام بی منظور بود
اگر هم منظورت به من بوده باید بگم که در مقابل شما من اصلا وبلاگ نویس نیستم
من لینک قبلی شما رو ندیده بودم
باز هم ببخشید
دوست خوبم ....مهربانم !
من با خودم فکر میکنم که چه اجباری است خودرا به دام خطر این زندگی سپردن و زورق بودنم را یله کنم به دریای طوفانی جهانی که از آن تقریبا هیچ نمیدانم ...و بعد ادای آدمهای زنده و با هویت و با تشخص را نمایش دهم که چه ؟ که یعنی آهای ! مردم این منم که هستم ؟ بودن اینگونه را مضحک میدانم ...شاید برای همین تاج امپراطوری بر سرم گذاشته ام و در سرزمین آبهای همیشه اوتوپیا و شهر آرمانی خویش را بنا کرده ام و با ملتی از جنس خودم که سخت گرفتار کابوس بیداری هستند و در بدر یک جرعه خیال رقص گون اند راه افتاده ام به نا کجا آباد ! ...این تقدیر شوم بشری نیست که بزرگان گذشته هشدارمان دادند ؟ ...خسته شدم از بس در دنیای واقعی به دنبال هم جنس حود گشتم برای دمی گپ ساده ...در این جا کنار تو و دیگران ...در این دنیا که مجازیش میخوانیم و صد البته از هر واقعیت قابل لمس با شش حس انسانیمان ملموس تر است به دنبال رد پای انسانیت ناب و خالص بی دروغ و کلک و دغل میگردیم ...بیا رفیق عزیزم ...بیا با هم این رویای سبک دوست داشتنی را به حقیقت محض وجودیمان پیوند بزنیم ...منتظرت میمانم تا هر وقت که لازم باشد .
ژولیس سزار
امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی
سلام ژولیس جونم خوبی
ژولیس جون اگه بدونی چقدر من دوست دارم
واقعا خوشحالم که سعادت این رو پیدا کردم که برام کامنت بذاری
فقط چرا من نمیتونم توی بلاگ فا کامنت بذارم ؟
سلام
من که قاط زدم...
جریان چیه؟
سلام دوست عزیز... و من اکنون چه غریبم اینجا
مثل یک قطره آب
مثل یک تکه ابر
مثل یک برگ که رها شد در باد
و چه اینجا سرد است
مثل احساس درختی
که دلش سوخته است
مثل مرغی که
جامانده ز کوچ
مثل دستان کسی
که ندارد احساس
و چه سخت است دراینجا ماندن
وبگویی که زمان
چه عذاب آور وحول انگیز است
و چه خوب است
که احساس کنی
که کسی هست که یادت با اوست
و شب و روز
دلت همره اوست
و چه زیباست
اگر
فکر کنی
منتظر باید بود
تا که او برگردد.....موفق باشی
سلام مهربان .. من به روزم منتظر حضور سبزت
ما همیشه مقصر نیستیم . روح جاهایی می رود که به او اجازه حضور داده باشند . در چاردیواری ذهن ما همیشه میله هایی هستند که به کشنده ترین زهر ها آغشته اند . گاهی اتفاق می افتد بلایی مزمن که وادارم می کند به رویش آغوش نگشایم .
باید بگم دیوونه از قانون کپی رایت پیروی نمیکند
از پذیرفتن هرگونه اعتراظ معذورم
دیوونه بی سواد هم که هست
اعتراض عزیزم
مرثیه سرایان بسرایید..
زنان در بندر کنگ استان هرمزگان ختنه می شوند..
خیلی سوختم!
منظورتون رو از دو تا فوکوس متوجه نشدم. من این عکس رو با مد ماکرو گرفتم، که به دلیل عمق میدان کم، اون قسمت از تصویر رو که روش فوکوس می کنید شفاف نشون می ده و بقیه قسمت ها تار میشه.
جوووون ، جیگرتو بخورم
عجب رون و سینه ای
بیا قیشو ببین
همین؟