خیلی دلم میخواست یکجوری سر صحبت رو باهاش باز کنم
هروقت میدیدمش یک سلام خیلی سریع و بعد محو میشد
همیشه میترسیدم
از عکس العملش از اینکه چه جوابی ممکنه بهم بده یا مثلا بعد از حرف من چه شکلی بشه
همیشه منتظر یک موقعیت بودم تا تنها گیرش بیارم
ولی از بس که مهربون بود همیشه دوستهاش دور و برش بودن
تا اون روز بعد از امتحان ادبیات که نا خواسته به برف بازی کشیده شدم و توسط اون غافلگیر شدم
نمیدونم شاید اتفاقی بود شاید هم بی منظور ولی هرچی بود موقعیت خوبی بود
هیچ وقت به اندازه اون موقع که رفته بود زیر صندلی و ازم میخواست که کاریش نداشته باشم بهش نزدیک نشده بودم
دل تو دلم نبود که بگم یا نه
قصدم برف بازی نبود فقط میخواستم حرف دلم رو بزنم
هرچی با خودم کلنجار رفتم نتونستم
نمیدونم شاید از عواقبش ترسیدم شاید چون هاله پشتم بود شاید هم از بس بی عرضه ام . .
نمیدونم به هر حال نگفتم
میفهمم !!!
راستی در مورد کامنتی که برام گذاشتی ... منو به فکر فرو برد ... خیلی خوب نوشتی ... ولی آیا من فراموش کردم ؟؟!!
تا دیر نشده حرفتو بهش بگو . از وقتش که بگذره دیگه گوش نمیده .
با خوندنه این پست جدیدت ، یاد خودم افتادم ...
ای شیخ غوربان...تو را چه میشود...خدای رحمان نکناد که تو از بهر انتقام سخنی به زعارت از پرندگان مهاجر به زبان آوری که بر خواجه ضربتی زده باشی...کنون ارتباط و التقاطی بین خواجه و مرغ مهاجر نباشد مگر از طریق ارسال پیام های کوته...مخلص کلام اینکه دگر من بعد هذا مرغکی در گیتی یافت نیست که از ره عاشق پیشگی دل بر مرغ مهاجری بندد که در فصل رحیل رو به سوی شمال کرده و از اذهان رود...اکنون تو نیز بر این ژاژخایی ها پایان بده که مرغک خسته دیر زمانیست پرهای عشق را بسته و کنج خلوت دل نشسته و او را با کلان مرعان کاری نیست...پس تو نیز از هر طریق که خواهی بر ره انتقام برخیزی ؛ این هربه را به کار مگیر که جز نفرین دامان تورا نگیرد...
...و ای شیخ بر این آگه باش که در مقال خواجه هیچ جای مزیح و ملعبه نباشد و خواجه ی گزوین بر کلام خود بسا راسخ است:
شیخ توانا خردت پیشه کن/در سخن خواجه تو اندیشه کن
/چون که تو تهدید کنی خواجه را /فکر کمان و تبر و تیشه کن
/در بر سوراخ مرو از مهیب/ ترس از آن خرده ی آن شیشه کن
/دیده ی خواجه به کمینگاه تست/راه فرار از دمن و بیشه کن
مطلب اول از اخطار المومنین/جلد سیزدهم/باب اول/ص ۱۲۲۲۳
مطلب دوم از کلیات دیوان خواجه آروین گزوینی/قطعات/ص۴۴۵
سلام امیر جون عالی بود کارت حرف نداره شرمنده که دیر بهت سر زدم مواظب خودن باش
دل من عاشق ترینه
فرق من با تو همینه
سلام. خوبی؟ بابا شماها عجب روئی دارین. خوب برا خودتون می برین و می دوزین و کامنتدونی منو کردین میدون جنگ. اگه فکر کردین می تونین توطئه کنین باید خدمتتون عرض کنم به حول و قوه الهی؛ کور خوندین. (چشمک). با این همه نمک پاشیدنات بهت نمی یاد اینقدر کم رو باشی. خوب بی عرضه برو حرفتو بزن. موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت.................عسل
سلام امیر حسین جان.
از اینکه بهم سر میزنی ممنون.
ولی کاش بهش میگفتی
تا تاریخش نگذشته بهش بگو.
پیروز و بهروز باشید.
بدروووووووووووووووووود.
سلام دوست مهربان البته من باره اول است که در این وبلاگ قشنگ میام واقعآ زیبا نوشتی موفق باشی باز من منتظر متالب جدیدت هستم راستی وبلاگ زندگی و عشق آپدیت شد اگر خواستی بیا فعلآ خدا حافظ
یلدا چی؟!
دیدی امروز و فردا و کردی رفتش
دیدی محل نزاشتی رفتش
آقا از اونجایی که من زیادی خال تور نیستم ، فقط مصراع اولشو یادمه . دومیشو از خودم درستیدم ، بقیشم با رفقا
اوهوی آروین کره بز یا هر کشس دیگه ای که هستی . اون حق کپی رایت رو رعایت کن ها این ماجرای لینک الکی دادن مال خودمه پتینتش هم (patent) رو به ثبت رسوندیم . استفاده از منابع این کتاب با ذکر مولف بلا مانع است نه همین طور یزخی یرخی . حالا درسته من کامنت مردم رو کپی-پیست میکنم ، عوش post می دم به خورد مردم ، اما تو چی ؟ . شوخی کردم هر کار دلت می واد بکن
آقا جان ، اون "ش" وسط کلمه "هر کس" اضافه است ها . لطفا هیچ جوره دیگه ای اشتباهی فکرای الکی نکنین که کاملا ناخواسته بود .
سلام داداش امیر حسین ....میگما اینم از اون کارات بودا....آخه داداشی حرف دل که دیگه اینجوری کردن نداره .....داره مگه؟.......!...داداشی فوقش میگه نه دیگه...ولی فکر این باش که اگه بگه آره این حسی که الان داری همیشگی میشه..و چقدرم شیرینه این حس.....!...منتظرم خبرشو بدی بهما که وقتی گفتی چی شد(فضولم نه؟)
حتما ابجی کوچولو
خیلی ببخشید !
ولی چه کیفی میده بگه نه ؟!؟!؟!؟
خوب کیف میده دیگه !
البته ایشاللا که نمی گه ولی چه کیفی میده اگه . . . !
آی باز دارن صدا میکنن ؟؟؟؟؟؟
خوش بگذره .
بای بای
٪٪ نسیم ٪٪