آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

تا حالا دقت کردین پری های خدا چقدر مهربونن؟

چهارشنبه هرچی زور زدم بهش نرسیدم

قبل رفتنم به دانشگاه رفتم کلاس گیتارم

چون صبح میرم؛ میرم خونه استادم

نمیدونم چرا خدا داره با من اینجوری میکنه

دلم رو اونجا هم گیر انداخت این دفعه با همیشه فرق میکرد

خیلی مهربون تر از همیشه شده بود

توجه خاصی به من میکرد نمیدونم چرا

حالا موندم من و راهنمایی های پری مهربون خدا

خیلی مهربونه هر وقت گیر میکنم خدا میفرستش کمکم

اون روز گذشت تا روزی که براش ثانیه شماری میکردم  یعنی شنبه

شنبه هم قبل از رفتن به دانشگاه رفتم باز خونه استادم

اینبار وسط تمرین من و همنوازی با استادم رفت توی اتاقش و گیتارش رو برداشت و بلند بلند زد و خوند

فکر نکنم تا آخر عمرم هم صداش از تو گوشم بره

 بعد که اومدم بیرون احتمال دادم باز بهش نرسم و وقتی رسیدم دانشگاه رفته باشه

با خودم گفتم اگه اینجوری بشه دیگه تکلیفم معلومه

وقتی رسیدم جلوی یک ماشین پارک کردم

داشت بارون شدیدی میومد توی ماشین معلوم نبود 

ولی تا پیاده شدم سرش رو از تو ماشین آورد بیرون و بلند صدام کرد  

قلبم داشت از جا کنده میشد . ازم خواست که برم تو بشینم

ماشین یکی از دوستهاش بود وقتی رفتم تو دیدم با دوتا از هم کلاسی هاش نشسته

باز هم نتونستم چیزی بکم

پری مهربون خدا میگه از دستش ندم

ولی خودم نمیدونم چی کار باید بکنم !

نظرات 7 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:33 ق.ظ http://ssevenn.blogsky.com

سلام ... خوبی؟ ممنون که سر می زنی ... راستی چه خبر ؟ ای بابا بازم که مرموز شدی ... یه نظر امیر حسین تو چرا داستان نمینویسی ... قدرت توصیفت خوبه ... موضوع هم خواستی از خودت شروع کن ... به هر حال پیشنهاد بود موفق باشی همیشه

عسل دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ق.ظ http://hamonharfhayeasal.persianblog.com/

سلام. خوبی؟ مگه من چیکار کردم که میخوای پوستمو بکنی؟ دختر به این خوبی!!!! آپ کردم. موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت................عسل

رز !! دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:31 ب.ظ http://bargepaeezi.blogfa.com

خیلی بی انصافی !!!

برای همه ی پستهای جدیدت یه چیزی نوشتم و نظرم را گفتم . ولی شاید تو اسم منو نمی بینی !
اگه پری مهربون خدا میگه از دستش نده ،‌خب از دستش نده دیگه . بهش بگو . اگه دیر بشه ، اگه از وقتش بگذره میشی یکی مثل من ! تنها می مونی . تنهای تنها ...

راستی دلم خیلی گرفته ... خیلی زیاد ... چی کار کنم ؟

هیلدا سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:32 ق.ظ http://www.hildabihamtast.blogsky.com

هوراااااااااااااااااااااااااااا
داداشی این یعنی انگاری یه پله افتادی جلو....داداشی پریا که حرف اشتبه نمی زنن می گن از دستش نده خب نده دیگه.....................منتظر خبرای بهترم

مونا سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:37 ق.ظ http://moni2.persianblog.com

من تو را در سوسوی ستارگان دور دست می جویم .
در رویش یک جوانه ،
در موج دریا های خروشان ،
در تپیدن یک قلب عاشق ...
خدایا من تو را در همه ی این ها می جویم و در همه ی این ها می یابم ،
تو در تمام ذرات وجودم جریان داری و با منی ،
هر لحظه و هر کجا ،
دستم بگیر ...

خواجه آروین گزوینی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ب.ظ http://www.darktea.blogsky.com

م مثل می شه با من دوس بشی
آ مثل آه از غم عاشقی
ن مثل نگی که دوسم نداری
ل مثل لامصب عجب خوشگله
ی مثل یه ادا اطفاری داره که نگو
آ مثل آروین زده به سرش داره چرند میگه

اندرا چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.endra.blogfa.com

سلام دوست عزیز خوبی خوشی باز هم مثله همیشه زیبا نوشتی موفق باشی وبلاگ زندگی و عشق آپدیت شد
منتظر حضور گرمت هستم فعلآ خدا حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد