تو نظرت چیه ؟
این عکس رو روز 7فروردین سال 1385 توی بازار کاشان انداختم
الان تهرانم دیروز وقتی عکس رو دوباره با دقت نگاه کردم تمام وجودم پر شد از یه حس غریب یه دنیا افسوس وجودم رو گرفت
من 10 دقیقه داشتم از دور نگاهش میکردم اصلا سرش رو بالا نیاورد تمام حواس اون به درسش بود و تمام حواس من به اون
ولی الان که بهتر فکر میکنم میبینم آدم بعضی وقت ها با یک صحنه هایی روبه رو میشه که از فکر کردن باز میمونه و بعدها افسوسش رو میخوره دقیقا مثل لحظه مواجه با عشق . عقل آدم توی اون لحظه از کار باز میمونه و آدم بعدش افسوس میخوره که چرا کاری نکردم
میدونی چرا من دارم افسوس میخورم ؟
من یادم رفت برم روی اون ترازو
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
آخ! میدونی اون خیلی موفق تر از من و تو خواهد بود در آینده های دور و نزدیکش. ما هم میتونیم دعاش کنیم میدونی به این میگن اراده. عزت. و خیلی چیزای خوب دیگه . اون همینجوری به کمال میرسه. اینو مطمئنم.
اگه دوست داشتی پیشم بیا.
میخواستم این رو بنویسم
من میخوام اسم این عکس رو بذارم موفقیت یا مثلا آینده روشن یا تلاش برای موفقیت
تو هم یه ایده بده
خیلی این عکس رو دوست دارم
سلام. خوبی؟ عکست برا من باز نشد. ولی من می دونم چیه!! راست می گی . اون موقع همه شوکه بودیم. یادمون رفت بریم رو ترازوش. ولی من پیداش می کنم. ۴ بار میرم خودمو وزن می کنم!!!!!! موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت.........عسل
مرسی برای من دوبار برو
سلام
میدونی اون روز رو یادم نمیره.هنوز چهره معصومش جلو چشامه.
چی بگم خدایا
من ام نتونستم بازش کنم ولی چون اونجا بودم می دونم چیه...چرا خالی می بندین من به همتون گفتم که « نمی خواین خودتون رو وزن کنید؟» و شما گفتید حالا ولش کن ناراحت میشه ؛ دیرمون هم شده بود تازه...منم چون می دونستم ۶۴ کیلو ام نخواستم پول بی خودی خرج کنم...حالا عیب نداره که...فصل گلاب گیری میریم زیر بازار اگه تا حالا دانشگاه قبول نشده بود پیداش می کنیم و خودمون رو وزن میکنیم...خدا کنه تا اون موقع یادم بره چند کیلو ام...
من یادم نمی یاد آروین همچین حرفی زده باشه. شماها چی؟؟؟؟ چقدر این پسر خالی بنده. اون موقع فقط یاده حاج بادوی بود !!!!
آره شاید برای یک بار آدم داشته باشه اون حسو. اما همه شایدم بعضیا انقدر به آدم گیر میدن و میگن که انگار همیشه تو اون حالتی. نمیدونم فهمیدی چی گفتم یا نه!!!
عکس و نتونستم ببینم.....ولی می تونم حدس بزنم...یه پسر بچه ای که احتمالا به خاطر درس خوندش مجبوره کار کنه...کارم که به خاطر سن کمش واسش کمه در نتیجه مجبور با یه ترازو ..........
من عکس و نتونستم ببینم ولی میتونم حدس بزنم عکس چه جوریه...عکس کیه...
از این صحنه ها...آدمها...مکانها ... خیلی زیاده.
تک تکشون هم آدم و آتیش میزنه...
سرنوشت...زندگی...قصه عجیبیه...مگه نه؟
از هر نوعش باشه...خوب...بد...آدم و آتیش میزنه از افسوس از حسرت از اشک از آه...
از درد
درد
درد...
بیشتر از این مزاحمت نمیشم...
موفق باشی
خنده دار؟ چرا؟ حالا کلا چرا یه دفعه پریدی تو این موضوعات؟! یعنی ربطی داشت به بحثمون . یا نه؟ به نظر من که نداشت تو چی فکر میکنی؟
سلام امیر جان خیلی عالی بود ولی من که موفق نشودم عکسو ببینم به ما هم سر بزن خوشحال میشم بیشتر با هم همیاری داشته باشیم
واااااااااااااای امیر حسین دلم یه جوریه........طفلکی
اینم از عکس!
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم ..... فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم . /// چه خوبه امسال دست تو دست هم یه خورده از حال دیگران هم باخبر باشیم و کمکشون کنیم . ..... بعد از اینکه به وبلاگم سری زدی برو به آدرس وبلاگ خیریه مدداندیشان جوان (تو لینکهای وبلاگم هست) و ببین چه میتونی بکنی . یا علی .
یه سر بیا پیشم....
زودترم اپ کن
ما خیلی چیزا رو توی زندگی فراموش می کنیم ... ما حتی عشق را هم فراموش می کنیم ... افسوس ... افسوس ...
کپک ها باید بمیرند
این خاک شور است
ممنونم .
چیزی رو که فراموش کرده بودم بهم یاد آوری کردی .
حق با تو اه .
یه نفری نمی شه .
می دونی چیه؟!!! این عکس باعث شد یه گنده ی حسابی بار خودم بکنم.البته حقمه! جدا که حقمه!
وقتی هر جا حرفی باشه از امید و آرزوها
همه چی ختم میشه آخر به تووعشق و نگاها
خط سیر این نگاها حتی این نفس کشیدن
به توختم میشه در آخرآره جونم به رسیدن
به هم آخر می رسیم و تو می فهمی که نفسهام
گره خورده بود به عمرت به تموم آرزوهام
سلام خوبی مطلب زیبایی بود ترنم بهاری دوباره آپ شدخوشحال میشم مثل همیشه شرمندم کنی و یی سری به ما بزنی امیدوارم وفق باشی
یا حق
سلام چطوری !
این چند وقته خیلی درگیرم...باید درس بخونم دیگه می دونی.
مواظب خودت باش...حواست به این مگسای گرد شیرینی هم باشه. یادت نره چی ازت خواستم
درباره عکس هم...بعدا می گم
بابای نی نی
سلام .
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم . راستی که ما آدم ها چقدر بی تفاوت به اطرافمون از کنار خیلی چیز ها به راحتی عبور می کنیم
وبلاگ جالبی دارید
خیلی ها مثل شما افسوس خوردن و برای همین کاری نکردند
سبز باشید و موفق
بدرود
آخی . دلم نازک شد ...
کشتی خودتو کی میخوای آپ کنی ؟
یکسال گذشت و تو آپ نکردی.
امیر حسین اونقد باهات آشتی نیستم که خدا می دونههههههه
سلام. نمی خوای آپ کنی؟؟؟؟؟
قدرت یک تصویر گاهی از قدرت کلام بیشتره
هیچ انگیزه ای برای آپ کردن ندارم
سلام...اول ممنون که سر زدی و از پیشنهادت ممنونم...سعی میکنم درستش کنم....راستی من مطلب های وبت رو نمی توانم بخوانم چون یه جوریه...انگار به خط میخیه...من نمی دانم مشکل منه یه این مشکل رو همه دارن ولی عکست بسیار پر محتوا بود.
امیدوارم موفق بشه و حتما می شه چون می دونه داره چیکار می کنه
kash vazam harooz taghir mikard
miraftam pishe in bache ya behtar begam in mard in abar mard
ta ye komaki har chand nachiz be oon be konam.
hagh negahdarat.
سلام
میدونی نگران حاج اصغر نباش
اون به نظر میاد از سنگه یا پلاستیکه
طوریش نمیشه
ولی دل ساده ای که فریب خورد تو سینه ماست.حرفات برام غریب نیست.چون منم مبتلا به هستم.نه خیلی وقت پیش .همین چند ماه پیش
چقدر سخته بگی باغچه نو مبارک.دوست من من این کار رو کردم.یاهو ایدیمو دادم
یادم رفت ..... یادت رفت ..... یادش رفت .... یادمان رفت .... یادتان .... یادشان ..... یاد .... یاد .. یاد ..... یادم تو را فراموش .....