آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آروم ولی ...

yesterday is history, tomorrow is a mistery, today is a gift, thats why its called the present

آدمها مثل دو تا علامت سوالن که گیج و سرگردان  در جستجوی همند
اولش که به هم میرسن شبیه دوتا تیکه قلبن  چون نمیدونن که میتونن خوب با هم مچ بشن اخه درسته که همه علامت سوال ها شبیه همن ولی خوب یک اختلافات ریزی هست که فقط خودشون دو تا میفهمن .  
بعد که هر دو تایی فهمیدن که تیکه خودشون رو پیدا کردن و به درد هم میخورن با هم میشن یک قلب و .......

سالاد برای .....

عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق سالاد بود تا وقت ناهار میشد اول قبل از گرفتن غذا از سلف میومد دنبال من و میگفت: (امیرحسین سالاد) منهم زود میدوئیدم میرفتم وبا هر زحمتی بود     (آخه  نباید کسی میفهمید) یک ظرف سالاد اختصاصی درست میکردم و براش میبردم میگذاشتم سر میزش تو بچه ها همیشه دعوا بود که کی با اون بره ناهار آخه همه میدونستن هرکی با اون بره ناهار میتونه با ناهارش یک سالاد حسابی بخوره . دیگه این آخریها ساعت ناهار که میشد با یک اشاره سر بهم میفهموند که الان وقت سالاد . برای همین من از صبح برای رسیدن ساعت ناهار لحظه شماری میکردم. از بعد از اخرین بار که دیدمش خیلی نگذشته بود یک روز یکهو حوس سالاد کردم برای همین یک ظرف سالاد کشیدم تا اولین چنگال رو گذاشتم دهنم یکهو بدون اینکه بفهمم چرا نفسم بند اومد  اشک تو چشمهام حلقه زد و احساس کردم یک لحظه قلبم از تپیدن ایستاد دیگه از اون روز حتی حوس سالاد هم نکردم . از اون روز هنوز منتظرم که بیاد و با اون صدای قشنگش ازم یک ظرف سالاد بخواد . 

such a shame

someone put their lover under this basket-the question is exactly why,
but i'm not going to ask it.but someone,i ain't saying who,
has got a guilty face,ashamed for lettin' such a lovely lover go to waste